جدول جو
جدول جو

معنی مجدالدین فالی - جستجوی لغت در جدول جو

مجدالدین فالی(مَ دُدْ دی)
اسماعیل بن رکن الدین یحیی فالی قاضی معروف شیراز ومعاصر و ممدوح حافظ و از رجال دربار شاه ابواسحاق بود. وی به سال 756 در شیراز وفات یافت و حافظ در تاریخ وفات او چنین گفته است: ’سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق’. (از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون، ترجمه فارسی ج 3 ص 303 و 304). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 278 و دیوان حافظ چ قزوینی ص 363 و 369 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صاحب مرآهالخیال آرد: خواجه مجدالدین، مردی فاضل وهنرمند بود و در روزگار خود به استعداد ظاهر و باطن نظیر نداشت، خوش نویس و خوشگوی و ندیم مجلس ملوک و حکام بودی و در دیار فارس و عراق هر کس را در شعر مشکلی افتادی بدو رجوع کردی، گویند هر روز خواجه مجدالدین با اتابک سعد بن ابوبکر زنگی نرد باختی، آخر اتابک ترک بازی نرد کرد و مدت یک سال بر آن حال بگذشت، خواجه مجدالدین این قطعه نظم کرده نزد اتابک فرستاد:
خسروا داشت عطای تو مرا پار چنانک
کآن نیارست زدن لاف ز هستی با من
تا تو برداشتی اکنون ز سرم دست کرم
میزند از سر کین تیغ دودستی با من
یاد میدارم از آن شب که به من میگفتی
عمر باقی بنشین خوش چو نشستی با من
آن شب آن بودکه در سر هوس نردت بود
نرد من بردم و عمدا تو شکستی با من
اتابک این بیت بر پشت رقعه نوشته فرستاد:
از خزّهای مصری یک خزّ والف دینار
بی لعب نردکردم هر سال بر تو اقرار،
(مرآهالخیال چ بمبئی ص 36)
لغت نامه دهخدا